وقتی انسان اضطراب را تجربه میکند، راهبردهای متفاوتی برای مقابله با آن به کار میبرد. سه راهبرد رایج عبارتند از راهبردهای مقابلهای هیجانمحور (Emotion-focused coping)، مشکلمحور (problem-focused coping) و ارزشمحور (meaning-focused coping) است. هر کدام از این راهبردها نتایج متفاوتی به همراه دارند. در اضطراب اقلیمی با راهبرد هیجانمحور، فرد با انکار کردن مشکل و تاثیرات مخرب بر محیط زیست و شرکت نکردن در فعالیتهای زیستمحیطی، تاثیرات منفی اضطراب را کم میکند. اینجاست که خود را از موقعیت دور نگه داشته تا اضطراب را تجربه نکند. یک وضعیت انکار مشکل و اجتناب از مواجه شدن با شرایط واقعی. در واقع این نوع راهبرد، فرار کردن از اضطراب است. در راهبردهای مقابلهای مشکلمحور، فرد بر روی استرس و دلایل آن تمرکز میکند و در نتیجه درگیری فرد با مساله بیشتر میشود. اینکه چرا این مساله وجود دارد و برای پیشگیری و ریشهکن کردن آن چه کارهایی باید انجام داد. و در نهایت در راهبردهای مقابلهای ارزشمحور، افراد با اعتماد به فعالان محیط زیست، پژوهشگران و اقدامات آنها از تاثیرات منفی اضطراب اقلیمی میکاهند. یعنی با دستورالعملها و قوانین جدید آشنا میشوند و خود و اطرافیان را ترغیب به تغییر شرایط میکنند تا از مخاطرات مختلف در امان بمانند. یک نوع دوراندیشی و نگاه به زندگی آیندگان، در راهبرد مقابلهای ارزشمحور وجود دارد که معنای عمیقی دارد و باعث تسکین اضطراب اقلیمی میشود.
در ارتباط با عوامل موثر بر ایجاد اضطراب اقلیمی، موضوعات مختلفی مطرح شده است. سن و جنسیت اولین گزینههای موجود بودند. به علت آنکه در میان خانمها و جوانان نگرانیهای مبتنی بر آسیب، رواج بیشتری داشته است و از طرفی نگرانیهای بیشتری در ارتباط با تغییرات آب و هوایی بروز دادهاند، تصور شد که آنها از دیگران پتانسیل تجربهی اضطراب اقلیمی بیشتری دارند. وجود ارزشهای سرسختانه در حمایت از محیط زیست در افراد، از دیگر عوامل بود. به علاوه، تجربهی نزدیک و مستقیم تغییرات آب و هوایی و مخاطرات طبیعی به عنوان یکی از موثرترین پارامترها مطرح شد و تجربهی غیرمستقیم که شامل دنبال کردن اخبار و جمعآوری اطلاعات مرتبط است، از آنجا که در اکثر مواقع، اتفاقات منفی مورد پوشش خبری بیشتری قرار میگیرند، به عنوان عامل مهمی در نظر گرفته شد. میزان سلامت روان میتواند فاکتور مهم دیگری باشد. زیرا همچنان رابطهای میان اضطراب فراگیر و اضطراب اقلیمی در نظر گرفته شده و تصور میشود افرادی که اختلالات روانی دیگری دارند، بیشتر در معرض این اضطراب هستند و میتواند دیگر اضطرابهای موجود در شخص را تشدید کند.
در مقابل، فردی که ذهنآگاهی بیشتری دارد و در لحظه بدون قضاوت زندگی میکند، میتواند با شرایط غیرقابل پیشبینی راحتتر کنار بیاید، در نتیجه در مقابل اضطراب اقلیمی بهتر عمل کند.
ارزشهای زیستمحیطی سرسختانه که از انسان تصویری مخرب بر طبیعت نشان میدهد، از دیگر عوامل مطرح شده، است. ارتباط انسان با طبیعت و خود را بخشی از آن دانستن، علیرغم برخی پژوهشها که نشان دادهاند میتواند تاثیر بهسزایی در خوشحالی افراد داشته باشد، میتواند محرکی قوی برای ایجاد و تداوم اضطراب اقلیمی هم باشد. برای از بین بردن این ابهام، دانشمندان مقیاسی به نام “تعداد دفعات بازدید از طبیعت” (frequency of nature visits)، را معیار قرار میدهند. هرچند که ارتباط با طبیعت بر سلامت روان تاثیر زیادی دارد و کاهندهی اضطراب است اما با افزایش بازدیدها، حس تعلق به آن بیشتر شده و فرد خود را جزئی از طبیعت میداند و این میتواند منجر به اضطراب اقلیمی شود.
آخرین گزینهی مطرح شده، فعالیتهای حمایتی از محیط زیست است که اگرچه میتواند به افراد تصور کنترل شرایط را بدهد، اما با تمرکز بر مشکلات زیستمحیطی، ایجاد اضطراب میکند.
و اما اکنون با پژوهشهای جدید، درک تازهای از میزان ترویج، ماهیت اضطراب اقلیمی و عوامل تحریککنندهی آن به دست آمده است. بر اساس شواهد به دست آمده، برخلاف آنکه مردم نگرانیهای زیادی در رابطه با محیط زیست اظهار داشتهاند، اما اضطراب اقلیمی با درصد پایینی، میان آنها متداول میباشد. این بدان معنا است که چنانچه اضطراب باعث اختلال هیجانی- شناختی و عملکردی میشود، نگرانیهای شدید مردم هنوز به حدی نرسیده است که در زندگی روزمرهی آنها مشکل ایجاد کند. این یافتهها بیشتر با این ادعا که نگرانی اقلیمی، نگرانی مبتنی بر آسیب است همخوانی دارد. افزون بر آن، تجربهی اضطراب اقلیمی با احساساتی از قبیل خشم، غم، گناه و شرم میباشد، که هیچکدام از این احساسات در پژوهشها مورد بررسی قرار نگرفتند. نشانههای این اضطراب در بعضی گروهها بیشتر یافته شد. افراد با اضطراب فراگیر بالاتر، میزان شدیدتری از اضطراب اقلیمی را تجربه میکنند، بنابراین اینگونه برداشت شد که اضطراب فراگیر میتواند ریسک تجربهی اضطراب اقلیمی را افزایش دهد. همچنین، گروههای جوان که احساسات قویتری در رابطه با تغییرات از خود نشان میدهند، بیشتر به اضطراب اقلیمی دچار میشوند. طبق یافتهها، جنسیت تاثیر خاصی در آن ندارد.
پژوهشگران در بررسی ارتباط بین وضعیت سلامت روان و اضطراب اقلیمی، با بررسی تآثیر ذهنآگاهی، دریافتند که ذهنآگاهی تاثیر بسزایی در کاهش استرس، افسردگی و اضطراب اقلیمی دارد. وقتی فرد دچار نشخوارهای شدید ذهنی در ارتباط با اضطراب اقلیمیِ خود میشود و مدام راجع به اضطراب خود فکر میکند، میتواند با تکنیکهای ذهنآگاهی که باعث تفکر بدون پیشداوری میشود، به مشاهده افکار خود بپردازد و از تشدید اضطراب اقلیمی خود جلوگیری کند. همچنین، میتواند باعث تقویت قدرت پذیرش در فرد و ایجاد راهکارهای سودمند شود.
در رابطه با میزان ارتباط با طبیعت، شواهد نشان دادند که این امر میتواند هدایتگر قدرتمندی به سمت فعالیتهای سودمند زیستمحیطی به جای نگرانیهای ناشی از مسائل اقلیمی باشد و جالبتر آنکه اضطراب اقلیمی در افراد با ارزشهای زیستمحیطی بالا، به دلیل درگیر بودن در اقدامات حمایتگرانه از محیط زیست، تضعیف میشود. چون افراد احساس سودمندی کرده و نقشی مثبت در مسائل مرتبط با محیط زیست در پیش میگیرند، هرچند این نقش کم باشد. یکی از نتایج اعجاببرانگیز آن بود که اگرچه طبیعتگردی و رفتن به محیطهای سبز باعث کاهش اضطراب فراگیر میشود، اما اضطراب اقلیمی را زیاد میکند، چرا که فرد با نزدیک بودن مداوم به طبیعت، بیش از پیش به عوامل تهدیدکنندهی آن توجه میکند و آن را در خطر میبیند.
در بررسی تاثیر تجربهی مستقیم و غیرمستقیم بلایای طبیعی و تغییرات جوی بر اضطراب اقلیمی، مشخص شد که تجربهی مستقیم، تاثیر زیادی بر آغاز اضطراب اقلیمی ندارد و کسانی که سیل و طوفان و امثال آنها را تجربه میکنند، ممکن است به اختلال اضطراب پیش از حادثه، افسردگی، خشم افراطی و مصرف مواد دچار شوند. اما متغیرهای مورد پژوهش در این آزمایش به حدی نیست که بتوان به طور قطع، نظر داد و نیاز به تحقیقات گستردهتری دارد.
در ارتباط با تجربهی غیرمستقیم، افراد هرچه بیشتر در معرض اخبار مرتبط با محیط زیست قرار گیرند و یا خود در پی جمعآوری چنین اطلاعاتی باشند، بیشتر به اضطراب اقلیمی دچار میشوند. جالب آنکه این مورد مهمترین عامل در پژوهشها، شناخته شد.
متغیر مورد بررسی بعدی، فعالیتهای زیستمحیطی بود. مشاهده شد که اضطراب اقلیمی در افراد، محرک فعالیتهای زیستمحیطی، مانند استفاده از اجناس دست دوم و یا تشویق دیگران به ذخیرهی انرژیها میشود. ولی افراد هنوز کارهای سادهای چون استفادهی کمتر از بستهبندی، جلوگیری از هدر رفتن غذا و کاهش مصرف گوشت قرمز را به عنوان فعالیتهای حمایتی انجام نمیدهند و شاید از تاثیر آنها بر محیط زیست آگاه نیستند.
اگرچه روانشناسان فاکتورهای دیگری به عنوان دلایل اصلی کارهای زیستمحیطی مطرح میکنند، اما شواهد نشان میدهد اضطراب اقلیمی میتواند یک پاسخ انطباقی به تغییرات آب و هوایی باشد و موجب اقدامات حمایتگرانه و سازنده در راستای مشکلات شود. عدهای دیگر، گزارشی مبنی بر میزان بالاتری از اضطراب اقلیمی ارائه دادند. در این مورد احتمال دارد که درجهی اختلال، به میزان توانایی فرد در تبدیل اضطراب خود به یک رفتار انطباقی و هدایت آن به سمت اقدام سازنده، بستگی داشته باشد.
این پژوهش با محدودیتهایی روبهرو بوده است. زیرا ممکن است پارامترهای دیگری که در اینجا مورد بررسی قرار نگرفتهاند، موثر باشند. برای مثال، مطالعه قومیتها وشرایط زیستمحیطی هر کدام به صورت نمونهای از یک کل انجام شده است و به عنوان فاکتوری که به صورت دقیق بررسی شود، نبوده است. از سوی دیگر، در تحقیقات انجامشده فقط اضطراب ناشی از تغییرات اقلیمی مورد مطالعه قرار گرفت. در صورتی که این تغییرات ممکن است پاسخهای متعددی چون طیفی از احساسات مانند خشم، غم و انواع استرسها را در افراد برانگیخته کند. اما با این وجود، با توجه به دادههای به دست آمده، میتوان چنین برداشت کرد که اختلال شناختی- اجتماعی مانند نشخوارها و اختلال عملکردی با هم در ارتباط هستند. همچنین، این امکان وجود دارد که افراد برای مورد مطلوب واقع شدن از نظر اجتماعی، نگرانیهای مشابه در پاسخ به سوالات پژوهش نشان داده باشند. پس بهتر است پژوهشها از جنبهی مشاهدهای و روانشناختی در این رابطه صورت پذیرد. و مطالعاتی به عمل آید تا مشخص شود اضطراب زیستمحیطی در گذر زمان چگونه تغییر میکند و روند کاهشی یا افزایشی آن مورد مطالعه قرار گیرد. در این مطالعه تاثیر میزان فضای سبز موجود در محیط زندگی افراد که موجب افزایش تعداد دفعات بازدید آنها از طبیعت میشود، مورد بررسی قرار داده نشده است. همچنین، پارامترهایی تحت عنوان مدتزمانی که فرد در طبیعت میگذراند، نوع فعالیتهایی که در آنجا انجام میدهد و تاثیر آنها بر میزان ذهنآگاهی فرد، در نظر گرفته نشده است. و در آخر میبایست جامعهی آماری وسیعتری از افراد، که تجربهی مستقیم، نه فقط سیل، بلکه بحرانهای طبیعی مختلف را داشتهاند، در نظر گرفت.
با توجه به نتایج به دست آمده، سوالاتی مطرح میشود که میتواند موضوعات تحقیقات آینده باشد. شناسایی تفاوت میان نگرانی و دغدغههای زیستمحیطی با اضطراب اقلیمی یکی از گزینهها میباشد. زیرا مطالعهی دقیقتر ریشههای اضطراب اقلیمی که باعث ایجاد اختلال در سلامتی و زندگی فرد میشود، امری قابل توجه است. بهعلاوه، نتایج مشخصتر از تاثیر فضای سبز و میزان ارتباط انسان با طبیعت بر اضطراب اقلیمی، و به طور کلی بر سلامتی او، نیاز به مطالعات بیشتر دارد. پژوهشگران در این مطالعه، رابطهای میان اضطراب اقلیمی و فعالیتهای سازندهی زیستمحیطی پیدا کردند، اما هنوز این ارتباط در حالتی که اضطراب اقلیمی به میزان افراطی در افراد وجود داشته باشد، برایشان مبهم است. از سوی دیگر، میتوان انواع فعالیتهایی که حامیان محیط زیست در جهت حفاظت انجام میدهند، مانند تشویق دانشآموزان و افراد در محیطهای کاری و یا انتخاب گزینههای مالی که از سوختهای فسیلی اجتناب میکنند را، مورد بررسی قرار داد. این تحقیقات فقط تغییرات بازهی 2020- 2022 را تحلیل کرده است. در صورتی که در نظر گرفتن مدت زمان طولانیتر و جامعهی آماری گستردهتر از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی، میتواند نتایج مستندتری ارائه دهد.
در آخر باید خاطر نشان کرد که چنین پژوهشهایی، موجب افزایش توانمندی ما در طراحی راههای موثر در جهت حمایت از افرادی که در مواجهه با تغییرات جوی دچار استرس میشوند و تلاش برای بهبود سلامت آنها، همراه با ترویج فعالیتهای سازندهی زیستمحیطی میشوند. اما در نهایت درک و شناخت تاثیرات روانشناختی تغییرات اقلیمی، اولویت ما از پژوهشهای انجام شده و مطالعات آینده میباشد.
برگرفته از مقاله اضطراب اقلیمی لورن ویتمارش (Lorraine Whitmarsh) و همکاران 2022، Journal of Environmental Psychology 83 (2022) 101866
دکتر مهدی علیمحمدی، روانشناس و مشاور خانواده
الهه دهقانی، پژوهشگر و مترجم