دیدگاه تکاملی، احساس تنهایی را به عنوان هشداری در مقابل انزوای اجتماعی در نظر میگیرد. تنهایی، به عنوان یک ویژگی انطباقی، نه تنها باید به ارزیابی شخصی ما از روابط اجتماعی خود، بلکه باید به شرایط محیطی نیز، مرتبط باشد. این مطالعه، عدم همدلی را به عنوان یک محرک محیطی برای احساس تنهایی مورد بررسی قرار داده است. کمبود یا عدم وجود همدلی در روابط، میتواند رابطهی مشاهده شده میان تنهایی و رضایت کم از روابط اجتماعی، احساس ناامنی ناشی از دلبستگی و گروههای سنی خاص، مانند نوجوانان و افراد مسن را توضیح دهد. یک مدل تکاملی واضح و شفاف، میتواند امکانات بیشتری را برای گسترش راهکارهای مؤثرتر برای کاهش احساس تنهایی فراهم کند.
احساس تنهایی به یک مشکل سلامت عمومی تبدیل شده است. تعداد افرادی که از این مسأله رنج میبرند و وجود پیامدهای تهدیدکنندهی سلامتی، که از احساس تنهایی مزمن ناشی میشوند، دو دلیل اصلی برای این موضوع هستند. مطالعات اخیر نشان داده است که تنهایی، یک پدیدهی پیچیده است که هم تأثیرات ژنتیکی و هم محیطی دارد. نظریههای متعددی برای توضیح فرآیند ایجاد احساس تنهایی و راههای برطرف کردن آن ارائه شده است. پژوهشهای متمرکز بر چارچوب تکاملی، احساس تنهایی را یک هشدار زیستی در نظر میگیرند، که نشانهی گوشهگیری اجتماعی بوده و انسانها را تشویق میکند تا پیوندهای اجتماعی خود را بازسازی کرده یا بهبود ببخشند. احساس تنهایی به عنوان یک ویژگی تکاملی، لازم است تا در قالب اطلاعات ژنتیکی از یک نسل به نسل بعدی منتقل شده و سازگاری بهبودیافته با محیط داشته باشد. یافتههای مرتبط با مطالعهی ژنها، به مکانیسمهایی اشاره میکنند که ژنها توسط آنها میتوانند بر حساسیت فرد نسبت به محیط تأثیر گذاشته و باعث ایجاد احساس تنهایی شوند. در رابطه با سازگاری با محیط، پژوهشگران چنین اظهار داشتهاند که تنوع در میزان حساسیتها نسبت به تنهایی، هم میتواند برای شکلگیری جوامع صمیمی و وابسته (افرادی که حساسیت بیشتری به تنهایی دارند)، و هم برای گروهها و افراد مستقلتر و منعطفتر مثل مخترعان، کاشفان، شکارچیان و… (افرادی که حساسیت کمتری به تنهایی دارند) مفید باشد.
پژوهشگران دریافتهاند که انتحاب تنهایی به عنوان کاری هدفمند (مثلا تنهایی را انتخاب کرده تا مطالعه کنیم یا نقاشی بکشیم) متفاوت از انزوای اجتماعی تحمیل شده به ما یا احساس تنهایی است. همچنین، ویژگیهای شخصیتی با احساس تنهایی در ارتباط هستند. برخی از پژوهشها، ارتباطی متقابل میان احساس تنهایی و ویژگی همدلی، برونگرایی، اعتماد به نفس، روانرنجوری و روانپریشی یافتهاند. اما در این میان، آنچه که حل نشده باقی مانده است، آن نشانهی محیطی مشخصی است، که این مؤلفهها را وارد عمل میکند. ژنها، ما را تأثیرپذیر و حساس میکنند، اما دقیقاً حساس به چه چیزی؟! همدلی دریافتی فرد از روابط اجتماعی خود، میتواند یک نشانهی محیطی برای کمک اجتماعی بالقوه، و یا نشانهی آن حمایتی باشد، که فرد در صورت نیاز دریافت خواهد کرد. در این صورت فرد اینطور برداشت میکند که در صورت بروز مشکلات، امکانات بیشتری برای نجات و بقا وجود خواهد داشت. با توجه به روند افزایشی پیچیدگی اجتماعی گروههای انسانی، نمیتوان گفت که تنها حضور همنوعان، بقا را تضمین میکند، بلکه همنوعان باید مایل باشند تا به فرد کمک کنند. همدلی دریافتی میتواند یک جایگزین مناسب برای کمک بالقوه، پیش از درخواست کمک از سوی فرد باشد. در این حالت اینطور به نظر میرسد که فرد، پیش از درخواست مستقیم برای کمک، آن را دریافت کرده است. و برخی از ویژگیهای فردی، مانند سبک دلبستگی و توانمندی ذهنیسازی، میتواند بر ادراک همدلی فرد، هنگامی که دیگران آن را از خود نشان میدهند، تأثیرگذار باشد. (لازم به ذکر است که ذهنیسازی به این معناست که فرد به درک و تفسیری از رفتار خود و دیگران میرسد و علت نهفتهی یک رفتار را پیدا میکند. در اینجا او باید بتواند هیجانات، افکار و اهداف خود و دیگری را پردازش و تفسیر کند).
تعدادی از یافتهها در این پژوهش از این نظریه حمایت کردهاند. برای مثال، ادراک همدلی، ادراک درد فیزیکی را کاهش میدهد. این موضوع از آن جهت جالب است که تصور میشود تنهایی، که شکلی از درد اجتماعی است، توسط همان مکانیسمهای عصبی پردازش میشود که درد فیزیکی را پردازش میکنند. عدهای از پژوهشگران در یک نمونهی اسپانیایی، رابطهی منفی میان حمایت عاطفی، که همدلی عاطفی را از طریق رفتار نشان میدهد، و تنهایی پیدا کردند. طبق این نتیجه، هر چه حمایت عاطفی از فردی بیشتر باشد، کمتر به احساس تنهایی دچار میشود. علاوهبر آن، رابطهای بین همدلی ادراک شده و رضایت از روابط پیدا کردند. همچنین، رضایت از مهمترین روابط (مانند خانواده) با میزان کمتری از احساس تنهایی مرتبط است. علاوه بر این، در یک طرح آزمایشی پژوهشگران دریافتند که همدلی ادراکی، درد فیزیکی را کاهش میدهد و تنها عامل میانجیگر در این میان، سبک دلبستگی گزارش شده است (سبک دلبستگی ایمن که بوسیلهی مادر در روان نوزاد ایجاد میشود، تاثیر بسیاری در سلامتی روانی افراد در بزرگسالی دارد و به همان نسبت سبکهای دلبستگی ناایمن عامل مخربی در سلامت روان هستند. یکی از مولفههای مهمی که تحت تاثیر سبک دلبستگی قرار میگیرد، همدلی افراد با هم است).
پژوهشهای گذشته، رابطهی میان احساس تنهایی و عوامل درونی، از ویژگیهای شخصیتی گرفته تا ژنتیک و فرآیندهای فیزیکی و بیوشیمیایی، را مورد بررسی قرار دادهاند. با این وجود، مقدار کمی اطلاعات از نشانههای محیطی، که عوامل درونی ذکر شده به آنها واکنش میدهند، وجود دارد. از یک دیدگاه تکاملی، ارتباط میان تنهایی و محیط، اهمیت زیادی دارد. همدلی (empathy) در اصطلاح کلی یعنی توانایی 1. تحت تأثیر قرار گرفتن و به اشتراک گذاشتن حالت هیجانی شخص دیگر 2. ارزیابی و بررسی دلایلی که شخص را در این حالت هیجانی قرار داده است 3. ارتباط برقرار کردن با دیدگاه فرد. 4. نگاه کردن از زاویهی دید طرف مقابل به دنیا و درک دنیای ذهنی دیگران که با همدردی متفاوت است.
همدردی (sympathy) یک نوع تقلید از حالتهای هیجانی طرف مقابل است. مثلاً وقتی طرف مقابل گریه میکند، فرد نیز به گریه میفتد. و با بیتفاوتی (apathy) هم متفاوت است، که در این حالت، فرد، هیچ درکی از هیجانات طرف مقابل ندارد. با این وجود، همدلی به ندرت از دیدگاه فردی که آن را دریافت میکند، بررسی شده است. در مطالعهی حالتهای رفتاری و مفهوم همدلی، معمولاً مفهوم متفاوتی مطرح است: حمایت اجتماعی. این مفهوم با توجه به دیدگاههای فردی که همدلی کرده و شخصی که همدلی را دریافت میکند، به دست آمده است. ولی در نهایت، گرچه همدلی و حمایت اجتماعی مفاهیم مرتبطی هستند، اما نمیتوان آنها را یکسان در نظر گرفت. یکی از تفاوتهای برجستهی آنها، این موضوع است که وقتی رفتاری از سر همدلی نشان میدهیم، نوعی نگرانی نسبت به شخص در اقدام ما وجود دارد، اما حمایت اجتماعی الزاماً، شامل این موضوع نمیشود. از طرفی، شخصی که حمایت اجتماعی را فراهم میکند، نیازی ندارد که حالت هیجانی فردی که حمایت را دریافت میکند، بشناسد یا درک کند. در نهایت، همدلی حتماً نباید نمود رفتاری داشته باشد تا فرد آن را دریافت کند، اما حمایت اجتماعی بدون نمود رفتاری، بیمعنی بوده و فرد مقابل آن را احساس نمیکند. وجود سطوح پایین همدلی میان افراد (مخصوصاً همدلی عاطفی و هیجانی)، با زورگویی و آزار و همچنین، اذیتهای موجود در شبکههای مجازی مرتبط بودهاند. اگر همدلی، رفتارهای جامعهپسند را ترویج کند، این رفتارها باعث افزایش بقای انسانها میشود. احساس تنهایی، هشداری در مقابل خطرات و تهدیداتی است که قطع روابط اجتماعی موجب ایجاد آنها میشود. عدم دریافت همدلی، فقدان رفتار جامعهپسند را برای فرد پبشبینی کرده و از اینرو احساس تنهایی را در فرد ایجاد میکند.
منبع: Tejada, A. H., Montero, M., & Dunbar, R. (2017). Being unempathic will make your loved ones feel lonelier: Loneliness in an evolutionary perspective. Personality and Individual Differences, 116, 223-232.
تألیف و ترجمه: دکتر مهدی علیمحمدی، الهه دهقانی
طراح تصویر: پارسا رستمی