اقلیم، پرخاشگری و خشونت: یک رویکرد تکاملی‌فرهنگی

رابطه‌ی میان اقلیم و خشونت در افراد

اقلیم، پرخاشگری و خشونت: یک رویکرد تکاملی‌فرهنگی

اقلیم، پرخاشگری و خشونت: یک رویکرد تکاملی‌فرهنگی 768 765 دکتر مهدی علی محمدی

نکات قابل‌توجه:

• به عنوان یک روند کلی، گرم‌تر شدن اقلیم‌ها باعث افزایش خشونت می‌شود.
• اقلیم، مانند دیگر ویژگی‌های محیط فیزیکی، تکامل فرهنگی را شکل می‌دهد.
• تغییرات فصلی می‌تواند فرهنگ برنامه‌ریزی و خویشتن‌داری طولانی‌مدت را شکل دهد.
• جهت‌گیری‌ها و خویشتن‌داری‌های بلندمدت از بازدارنده‌های مهم برای خشونت محسوب می‌شوند.
• متغیرهای دیگر (مانند عوامل بیماری‌زا) به اقلیم و خشونت مرتبط هستند.

مدل اقلیم، پرخاشگری و خویشتن‌داری در انسان‌ها (CLASH) (CLimate, Aggression, and Self-control in Humans Model) چنین مطرح می‌کند که میزان خشونت و پرخاشگری، با گرم‌تر شدن اقلیم‌ها افزایش می‌یابد و تغییرات فصلی با تأثیر بر خویشتن‌داری و زمان‌گرایی، کوچکتر می‌شود. همچنین، شواهد تجربی به‌دست‌آمده که از مدل حمایت می‌کنند نیز، مورد بررسی قرار گرفتند. ثروت، نابرابری درآمدی و عوامل استرس‌زا، به عنوان فاکتورهای تأثیرگذار در این فرآیندها مورد بحث واقع شدند و درنهایت، به‌وسیله‌ی گفتگو درباره‌ی اهمیت نظری و اجتماعی تغییرات اقلیمی در شکل‌گیری خشونت، نتیجه‌گیری می‌شود.

طی یک دهه‌ی گذشته، اقلیم به عنوان یک عامل فراگیر در شکل‌گیری رفتارهای انسان، شناخته شده است. همچنین، رابطه‌ای تجربی، بین اقلیم و خشونت، به شکل‌های زیادی نشان داده شده است؛ از خشونت محلی در هند و استرالیا، تهدیدات و قتل‌ها در امریکا، خشونت‌های قومی در اروپا گرفته تا درگیری‌های فرهنگی مدنی در سراسر دنیا. به عنوان یک روند کلی، خشونت با گرم‌تر شدن اقلیم‌ها افزایش می‌یابد. نکته‌ی مهم آن است که اثرات دما قوی‌تر از دیگر متغیرهای اقلیمی (مانند بارش باران و…) است، و همچنین، تأثیرات بر درگیری‌های بین‌گروهی قوی‌تر از درگیری‌های بین‌فردی است. اما چرا؟

بیشتر نظریه‌های روانشناسی، هوای گرم را، یک محرک اساسی برای پرخاش می‌دانند، و یا به این عقیده پایبندند که در هوای گرم مردم تمایل بیشتری برای ارتباطات حضوری دارند و بدین ترتیب احتمال بیشتری برای بروز پرخاش به یکدیگر وجود دارد. گرما یک ویژگی مشترک بین هوا (گرمای موقت) و اقلیم (گرمای میانگین) است. اگرچه مفاهیم هوا و اقلیم با هم مرتبط هستند، اما دو تفاوت برجسته بین آن‌ها وجود دارد. اول آنکه، هوا دائماً در حال تغییر است و تقریباً غیرقابل پیش‌بینی است، در صورتی که اقلیم، به شکل خارق‌العاده‌ای ثابت است و فصل‌ها تا هزاران سال قابل پیش‌بینی هستند. اقلیم یک چشم‌انداز کلی و سالیانه از هوایی که در هر فصل یا حتی فاصله‌های زمانی کوچکتر باید انتظار داشت ارائه می‌دهد. جمله‌ی مشهوری در این‌باره می‌گوید “اقلیم چیزی است که انتظار داری ولی هوا چیزی است که به دست می‌آوری” . دوم آنکه تأثیرات فیزیکی و روانشناختی هوا، بلافصله و در مدت زمان کوتاه‌تر و بر روی هر سطح عملکرد انسان است، در حالی که تأثیرات روانشناختی و اجتماعی اقلیم، در مدت زمان طولانی‌تر و بر سطح اجتماعی فرد اعمال می‌شود.

مدل اقلیم، پرخاشگری و خویشتن‌داری در انسان‌ها (CLASH) (CLimate, Aggression, and Self-control in Humans Model)

اخیراً در مقاله‌ای، با محوریت علوم مغزی و رفتاری، مدل جدیدی از کلش (CLASH) پیشنهاد شده است، که از تأثیرات هوا، با توجه به اینکه چگونه تفاوت در پرخاشگری و خشونت را می‌توان برحسب تفاوت در اقلیم درک کرد، با ارائه‌ی یک توضیح فرهنگی‌تکاملی، فراتر رفته است. گرمای میانگین و به‌خصوص تأثیر گسترده‌ی تغییرات فصلی در گرما، متغیرهای اقلیمی کلیدی مؤثر بر پرخاشگری و خشونت هستند. اگرچه، دمای میانگین و تغییرات فصلی دما متغیرهای در هم آمیخته‌اند -حداقل برروی سیاره‌ی ما- هرچه یک اقلیم از نظر میانگین دما گرم‌تر باشد، تنوع کمتری در دمای فصلی خواهد داشت. به‌طور منطقی (از نظر مدل)، این ویژگی، باید پیش‌بینی‌کننده‌ی جهت‌گیری آینده، خویشتن‌داری و میزان مهار پرخاشگری و خشونت باشد.

همان‌طور که پیش از این اشاره شد، اقلیم‌ها فرهنگ‌ها را می‌سازند. یک فرضیه‌ی کلیدی مدل کلش (CLASH) آن است که افراد در عرض‌های جغرافیایی بالاتر و نزدیک‌تر به قله‌های یخی، به دماهای سردتر و به‌خصوص تنوع فصلی بیشتر تطبیق می‌یابند و این فرآیند، توسط رشد آداب و رسوم فرهنگی تأثیرگرفته از آینده‌نگری و خویشتن‌داری رشدیافته، امکان‌پذیر است. منطق این تطبیق، به آسانی قابل توضیح است. یک کشاورز خیالی را در نظر بگیرید که محدودیتی برای عرضه‌ی بذرهایش دارد. در اقلیمی که برای کشت محصولات زراعی در بخشی از سال بسیار سرد می‌باشد، فرد مورد نظر چه راهی را انتخاب می‌کند؟ آیا همه‌ی بذرها را مصرف کرده یا مقداری از آن‌ها را برای فصل کاشت بعدی ذخیره می‌کند؟ از یک دیدگاه اقلیمی، تغییرات فصلی، همراه با مجموعه‌ای از مشکلات تطبیقی خود (برای مثال کمبود غذا در ماه‌های سرد سال) قابل پیش‌بینی و به‌طور گسترده‌ای قابل‌کنترل هستند. این بدان معنا نیست که اقلیم یا هوا قابل کنترل کردن هستند (بدون در نظر گرفتن تأثیر انسان بر تغییرات اقلیمی جهانی)، بلکه آن است که (فرض می‌شود تاریخچه‌ی فرهنگ‌ها از زمانی ناشی می‌شود که بیشتر مردم، کشاورزان معیشتی بودند)، برای بقای اقلیمی در شرایط سردتر و متغیر فصلی، ایجاد یک فرهنگ پیش‌بینی، آینده‌نگری، برنامه‌ریزی بلندمدت و خویشتن‌داری انتظار می‌رود (برای مثال تمامی محصولات را بلافاصله استفاده نکرده و برای برداشت کردن در آینده نگه داریم). در نتیجه، در طول چندین نسل، این مسائل ممکن است باعث تطبیق فرهنگی در مردم شده باشد. برای مثال، مردم به جای لحظه‌ی حال بیشتر بر روی آینده تمرکز کرده و خویشتن‌داری بیشتری را به کار برده‌ باشند.

مدل CLASH چنین توصیف می‌کند که آینده‌نگری و خویشتن‌داری، عوامل مهمی برای مهار پرخاشگری و خشونت هستند، و بنابراین واسطه‌های قابل‌قبولی برای بررسی تأثیر تغییرات میانگین دما و تغییرات فصلی آن بر پرخاشگری و خشونت محسوب می‌شوند. بسیاری از شواهد نشان می‌دهد که پرخاشگری و خشونت زمانی آغاز می‌شود که خویشتن‌داری در فرد متوقف می‌شود. و نبود خویشتن‌داری از قوی‌ترین عوامل مرتبط با جرم، به‌خصوص جرایم خشونتی، شناخته می‌شود. همچنین، پژوهش‌های بسیاری، روابط تجربی بین آینده‌نگری بیشتر و کاهش پرخاشگری و خشونت را نشان می‌دهد.

به‌طور خلاصه، CLASH یک مسیر مفهومی تعیین‌شده توسط عرض جغرافیایی را ترسیم می‌کند، که با تأثیر اقلیم‌ها بر پرخاشگری و خشونت آغاز می شود. به گونه‌ای که از تغییرات فصلی بیشتر -زمستان‌های سردتر و تابستان‌های گرم‌تر- به خشونت و پرخاشگری کمتر می‌رسد؛ در این میان آینده‌نگری و خویشتن‌داری به عنوان واسطه‌ها‌ در نظر گرفته می‌شوند.

حمایت از مدل CLASH

به عنوان یک مدل نظری، CLASH، مدل تقریباً جدیدی است. بنابراین تعجبی ندارد که آزمون‌های تجربی کمی روی آن انجام شده باشد. با این وجود، تعدادی شواهد تجربی در رابطه با پیشنهادات آن وجود دارد. اول از همه، یافته‌های پژوهش نه‌تنها از مدل CLASH حمایت می‌کند، بلکه حامی گسترش آن توسط دیگر متغیرهای اقتصادی-اجتماعی مانند ثروت است. مطالعات نشان می‌دهد که پایداری گرمایی و فقر اقتصادی، هر دو به پرخاشگری اجتماعی مرتبط هستند. همچنین، گرما تأثیر مستقیمی برروی پرخاشگری ندارد، ولی واسطه‌ای میان فقر و پرخاشگری محسوب می‌شود‌. گرما، تأثیر فقر بر پرخاشگری را به صورت جزئی تعدیل کرده است، چنانچه فقر بیشتر با وجود سطوح بالاتری از گرما با میزان پایین‌تری از پرخاشگری مرتبط بوده است، اما با این وجود، همین میزان پرخاشگری در مقایسه با مناطق ثروتمندتر، بالا است. این یافته‌ها در میان 124 کشور نیم‌کره‌ی شمالی و 43 کشور نیم‌کره‌ی جنوبی ثابت بودند و تعمیم‌پذیری یافته‌ها در سراسر نیم‌کره‌ها و اهمیت خط استوا به عنوان یک شکاف جغرافیایی‌زیستی را نشان می‌دادند.

در مرحله‌ی دوم، مطالعات نشان می‌دهد که عرض جغرافیایی یک کشور، میزان نرخ جرم قتل در نیم‌کره‌ی شمالی را پیش‌بینی می‌کند، چنانچه نزدیکی بیشتر به خط استوا، با میزان بالاتری از قتل مرتبط است؛ اما با این وجود، چنین رابطه‌ای در نیم‌کره‌ی جنوبی وجود ندارد. پژوهش‌های بیشتری نیاز است تا بفهمیم به چه علت مدل CLASH فقط در بخش‌هایی از جهان صدق می‌کند، چرا که شواهدی نشان می‌دهد این مدل در روسیه صادق نیست. در این‌جا ما می‌خواهیم احتمال تراکم جمعیت را بررسی کنیم، زیرا بخش بزرگی از جمعیت دنیا در نیم‌کره‌ی شمالی زندگی می‌کنند. برای مثال، مطالعات نشان می‌دهد که هرچه میزان تراکم و شلوغی بالاتر باشد، پرخاشگری بیشتر شده ولی رفتارهای مرتبط با آینده‌نگری نیز، بیشتر دیده می‌شود. به عبارت دیگر، شاید بین فرهنگ و رفتارهای زیست‌محیطی ایجاد‌شده با هنجارهای اجتماعی شکل‌گرفته برای کنترل افراد، یک رابطه‌ی متعادل‌کننده‌ی جالب وجود داشته باشد.

در مرحله‌ی سوم، مدل CLASH حمایت‌هایی از پژوهش‌های مرتبط با قلدری، به دست آورده است. قلدری به عنوان یک رفتار پرخاشگرانه‌ی عمدی که به علت نابرابری قدرت به فرد ضعیف‌تر آسیب می‌زند، معنی می‌شود. در میان 40 کشور اروپایی و آمریکایی، مطالعات نشان می‌دهد که میزان قلدری در میان بزرگسالان، با نزدیک شدن مناطق به خط استوا افزایش می‌یابد. همچنین، چون قلدری، نابرابری قدرت معنا می‌شود، پژوهشگران دریافته‌اند که فاصله‌ی قدرتی در سطح جهان، با نزدیک شدن کشورها به خط استوا بیشتر می‌شود که همچنین، با افزایش نرخ قتل در میان این کشورها همراه بود. به‌علاوه، فاصله‌ی قدرتی، ارتباط نزدیک و مثبتی با دمای میانگین سالیانه و رابطه‌ی منفی با تغییرات فصلی دارد. در مجموع، شواهد موجود، حمایت‌های اولیه را برای مدل CLASH فراهم می‌کند.

سایر ابعاد مدل کلش (CLASH)

در خصوص انواع تعارض‌ها، تنها یک علت واحد ندارد. در واقع، CLASH بیان می‌کند که متغیرهای دیگری بر روی پرخاشگری و خشونت تأثیرگذار هستند. CLASH چنین فرض می‌کند که اقلیم، به‌خودی خود، باعث ایجاد پرخاشگری و رفتارهای خشونت‌آمیز بین‌گروهی می‌شود و این ممکن است تحت تأثیر متغیرهایی چون ثروت، نابرابری درآمدی و استرس انگل (parasite stress) باشد.

یک دیدگاه کلیدی آن است که ترکیب اقلیم و ثروت ملی برای درک ریشه‌های پرخاشگری و خشونت الزامی است. پول می‌تواند به‌طور کلی، از طریق ایجاد توانایی تهیه‌ی کالاهای سازگار با تغییرات اقلیمی (مانند لباس، پناهگاه، سیستم‌های گرمایشی یا سرد کننده و…) از مردم در مقابل تغییرات محافظت کند. پول همچنین، به مردم این اجازه را می‌دهد که بیشتر بر مبنای آینده‌نگری رفتار کنند (پس‌انداز کردن برای آینده می‌تواند یک گزینه برای آن‌ها محسوب شود). فقر نیز معمولاً در نزدیکی خط استوا، جایی که گرم‌ترین بوده و تغییرات فصلی کمی دارد، بیشتر است.

همان‌طور که اشاره شد، ثروت ملی، به شدت، به اقلیم وابسته است، و ثروت ملی با نابرابری درآمدی مرتبط است -هرچه یک کشور ثروتمندتر باشد، نابرابری درآمدی کمتری خواهد داشت. فراتر از اقلیم، نابرابری درآمدی، احتمالاً، تأثیرات مستقیمی بر پرخاشگری و خشونت از طریق مکانیزم‌های مختلف خواهد داشت.


منبع:  Rinderu, M. I., Bushman, B. J., & Van Lange, P. A. (2018). Climate, aggression, and violence (CLASH): A cultural-evolutionary approach. Current opinion in psychology19, 113-118

مترجمان: دکتر مهدی علی‌محمدی، روانشناس و مشاور خانواده
الهه دهقانی، پژوهشگر و مترجم

دکتر مهدی علی محمدی، روانشناس و مشاور

دکتر مهدی علی محمدی عضو رسمی سازمان نظام روان شناسی و مشاوره با شماره پروانه 6881 و شماره عضویت 12319 دارای مدرک دکترای تخصصی مشاوره بیش از یک دهه است که با آگاهی و تسلط کامل بر تکنیک‌ها و راهبردهای مشاوره و روان درمانی به عنوان روانشناس – مشاور خانواده – گروه درمانگر و مشاور شغلی سازمانی فعالیت می‌کند. احترام و شفقت، تخصص گرایی، حفظ حریم خصوصی و نتیجه گرایی، چهار ارزش اصلی دکتر مهدی علی محمدی برای ارائه خدمات مشاوره به مراجعان خود است.

© تمامی حقوق برای دکتر مهدی علی محمدی محفوظ است.